جهل ، واژه‌ای‌ در قرآن‌ و حدیث‌. جهل‌ مخالف‌ علم‌ و در لغت‌ به‌ معنای‌
ندانستن‌ است‌  راغب‌ اصفهانی‌ آن‌ را سه‌ گونه‌ تحلیل‌ كرده‌ است‌:
خالی‌ بودنِ نفس‌ از علم‌ و آگاهی‌، كه‌ معنای‌ اصلی‌ واژه‌ است‌؛ اعتقاد
به‌ چیزی‌ برخلاف‌ آنچه‌ در واقع‌ هست‌؛ انجام‌ دادن‌ كاری‌ برخلاف‌
آنچه‌ باید انجام‌ شود، چه‌ آن‌ را صحیح‌ بداند چه‌ نداند. جهالت‌ نیز
به‌ معنای‌ انجام‌ دادن‌ ناآگاهانه‌ یك‌ عمل‌ است‌ (خلیل‌بن‌ احمد،
همانجا). همچنین‌ جهل‌ در معنایی‌ اعم‌ از معنای‌ «حُمق‌» (جهل‌ به‌
امورِ جاری‌ عادی‌) به‌ كار رفته‌ است‌

تركیبات‌ گوناگون‌ این‌ مادّه‌ در مجموع‌ 24 بار، به‌ صورت‌ اسم‌ و فعل‌،
در قرآن‌ به‌ كار رفته‌ است‌. 1
جاهليت
، تعبيرجاهلیت  اول بار در قرآن كريم به كار رفته است، و جاهلیت به
دودوره تقسیم شده واکثر تاریخ نویسان این دودوره راقبول دارند ومحدوده
زمانی برای ان مشخص کرده اند. 1-عصر باستان يا جاهليت نخستين،2- جاهليت
دوم يا دورة جاهليت پيش از اسلام.( برخي متمايلند كه دورة جاهليت نخستين
را از آغاز تاريخ تا سال 500 ميلادي بدانند و دورة دوم را از قرن پنجم
ميلادي تا ظهور اسلام. اشعاري كه به دست ما رسيده است، از جاهليت دورة
دوم است، اين دوره حد اكثر تا دو قرن قبل از اسلام تا ظهور اسلام را شامل
مي‎شود، امّا پيش از آن جاهليت نخستين بوده است.) 2

جاهليت اول در تفاسير
طبري مي نويسد:
« بين حضرت نوح و ادريس، كه هزار سال بود. فرزندان آدم از دوشكم، يكي در
دشت ساكن بود و ديگري در كوه، مردان كوهستان زيبا بودند، (ولي) در(چهرة)
زنان كوهستان تمايل به سرخي وجود داشت( زشت بودند)، امّا زنان دشت زيبا
بودند و چهرة مردانشان(چندان زيبا نبود) متمايل به سرخي بود. ابليس به
صورت پسر جواني پيش مردي از اهل دشت آمد، به استخدام آن مرد در آمد و
براي او خدمت مي‎كرد. ابليس چيزي مانند ني چوپانها گرفت . صدايي به وجود
آمد كه مانند آن را پيش از آن نشنيده بودند. صدا به گوش مردم اطرافشان
رسيد، آنان اين صدا را گوش مي‎دادند. (آن روز را) عيد ساليانه گرفتند، آن
روز مردان براي زنان و زنان براي مردان آرايش و خود نمايي مي‎كردند.
يكبار كه تعدادي از مردان كوهستان بر مردمان دشت حمله ورشدند، زمان عيد
آنان بود، آنان زنان دشت را( كه از زنان آنان زيباتر و آرايش كرده
بودند،) ديدند، اين خبر را به همسايه‎هاي خود رساندند، آنان به ميان
مردمان دشت فرود آمدند و به طرف زنان دشت متوجه شدند و با آنان فرود
آمدند... بدينسان بود كه فحشاء در ميان آن زنان به وجود آمد. منظور سخن
خداوند كه مي‎فرمايد: « تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الأولَى»،
همين است. (طبري،22/4)3
اما علامه طباطبايي اين تقسيم بندي را نمي‎پذيرد و از منظور قرآن دور مي‎داند:
به نظر می رسد انجه موردنظر قران کریم است همان فرهنگ جاهلیت است که مردم
صدر اسلام داشتند یعنی همان جاهیلتی که متصل به ظهور اسلام بود براساس
تقسیم بندی جاهلیت می توان به این نتیجه رسید که جاهلیت دیگری هم چون
جاهلیت عرب درپیش است که ما امروز درعصرخود با ان  مواجه هستیم واین
پیشگوی قرآن ان را تایید می کندلذا چون مفسران پیشین چنین امری را پیشب
ینی نمی کردندجاهلیت اول را به فاصله ی میان ادم ونوح دانستند وجهالت
ثانی را متصل به اسلام ، ولي چنان كه گفتيم نيازي به اين سخنان نيست،
بلكه ظاهر اين است كه «جاهليت اولي» همان جاهليت قبل از اسلام است كه در
جاي ديگر قرآن نيز به آن اشاره شده است(سورة آل عمران آيه143، و سورة
مائده آية 50، و سوره فتح آية 26، و «جاهليت ثانيه» جهالتي است كه بعدا
پيدا خواهد شد. (همچون عصرما)» (مكارم شيرازي،17/290)4
سيد قطب در في ظلال القرآن مدعي است كه اصلا جاهليت نام يك دورة تاريخي
نيست، نام يك نوع فرهنگ است:
«جاهليت دوره‎اي خاص و مشخص از زمان نيست، بلكه حالت اجتماعي (وفرهنگ)
خاص است، كه جهان بيني خاصي در بارة زندگي دارد،ممكن است اين حالت و جهان
بيني در هرجا و هر زماني پيدا شود. هرجا كه باشد معلوم مي‎شود جاهليت در
آن‎جا وجود دارد.»(سيد قطب، 5/2861)5
بر همين اساس است كه شايد او اولين كسي باشد كه از جاهليت قرن بيستم سخن
گفت و برادرش محمد قطب نيز كتابي به همين نام نوشت، او در ادامة همين
مطلب مي‎گويد:
« با اين حساب، ما اكنون در دورة جاهليتي كور زندگي مي‎كنيم،با احساساتي
خشن، با جهان بيني حيواني، با درك نازلي از انسانيت، در جامعه‎اي زندگي
مي‎كنيم كه حس مي‎كنيم در آن طهارت و پاكيزگي و بركتي وجود ندارد. به
وسايل طهارتي كه خداوند در اختيار بشر قرار داده و راههايي را كه براي
رهايي از جاهليت مشخص كرده اعتنايي نمي‎كند.» (همان)
او در مقايسه تبرج جاهلي چنان كه در تفاسير آمده است، با جاهليت قرن
بيستم، جاهليت آن زمان و تبرج آن را بسيار ساده تلقي مي‎كند و جاهليت
امروز را بسيار عميق ترمي داند. (همان)
امام علي (ع) نيز در توصيف جاهليت، همين نبودن راهنمايي آسماني و دوري از
فرهنگ الهي را مطرح مي كند:
«إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ ص
لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى
النَّبِيِّينَ مِيثَاقُهُ مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ كَرِيماً مِيلَادُهُ وَ
أَهْلُ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ
مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَيْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ
بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِي اسْمِهِ أَوْ مُشِيرٍ إِلَى غَيْرِهِ
فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَكَانِهِ مِنَ
الْجَهَالَةِ »6 (نهج البلاغه،/44)
« تا اين كه خداي سبحان، براي وفا به وعدة خود، وكامل گردانيدن دوران
نبوت، حضرت محمد (ص) را مبعوث كرد؛ پيامبري كه از همة پيامبران پيمان
پذيرش نبوت او را گرفته بود، نشانه‎هاي او شهرت داشت؛ تولدش برهمه مبارك
بود. در روزگاري كه مردم روي زمين داراي ملتهاي پراكنده ، خواسته‎هاي
آنان گوناگون بود، و روشهاي متفاوت داشتند؛ عده‎اي خدا را به پديده‎ها
تشبيه مي‎كردند، و گروهي نامهاي خدا را انكار و به غير خدا نسبت
مي‎دادند. پس خداي سبحان، مردم را به وسيلة محمد (ص) از گمراهي نجات داد،
و هدايت كرد، و از جهالت، رهايي بخشيد.»
برخي از نويسندگان عرب نيز بر همين باور هستند :
«بدنيست بدانيم كه كلمة «جاهليت» كه بر اين عصر اطلاق شده، مشتق از «جهل»
نقيض «علم» نيست. بلكه از ريشة «جهل» به معني خيره‎سري و پرخاشگري و
شرارت است و در مقابل « اسلام»به معني تسليم و طاعت خداي عزوجل و رفتار و
كردار بزرگوارانة (ديني) قرار مي‎گيرد. كلمة جهل و جاهليت در زبان قرآن و
حديث نيز به همين معناي تعصب و بي‎پروايي و كم خردي است، چنان كه در سورة
بقرة(آية 68) آمده: «قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ
بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ» (بقره/67) كه موسي (ع)
ريشخندگري را علامت«جاهل» بودن مي‎داند، و در سورة اعراف‌(آية199) آمده:
« خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ»
كه بخشايش گري و به نيكي و شايستگي واداشتن را در برابر جاهليت آورده و
در سورة فرقان (آية 63) آمده است « وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ
يَمْشُونَ عَلَى الأرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ
قَالُوا سَلامًا» كه آرام راه رفتن و سخن صلح آميز و ملايم گفتن را در
برابر جاهليت آورده است. روايت است كه ابوذر، مادر كسي را به زشتي ياد
كرد، پيامبر(ص) بدو فرمود: «انك امرؤ فيك جاهليه» كه حضرت، دشنام دادن را
از جاهليت دانسته‎
نتیجه :انچه که ازمفاهیم قرآن ونهج البلاغه ونظرمورخان گذشته ومعاصر
فهمیده می شود جاهلیت فقط به معنای بی دانشی نیست بلکه می توان ان را در
مقابل حلم که به معنای صبر وارامش است گرفت.پس می توان گفت مفهوم اصلی
جهل همان طبع تند وسرکش می باشد که با کوچک ترین انگیزه تحریک می شود
وطغیان می کند.اما این که مادة اصلي اين واژه، ضد دانش است، و كار برد آن
در اين معنا براي آن است كه خشم و خشونت، سركشي و عدم اطاعت از لوازم
بي‎دانشي است، و مي‎رساند كه جهل ضد حلم نيز استعمال مي‎شود
1- علاوه‌ بر قرآن‌؛ ابن‌شعبه‌، تحف‌العقول‌ عن‌ آل‌الرسول‌، چاپ‌
علی‌اكبر غفاری‌، قم‌ 1363 ش‌؛
2- شرقاوي، عفت؛ دروس و نصوص من القضايا الادب الجاهلي، دارالنهضة العربية، بيروت
3- طبري، محمد بن جرير؛ جامع البيان، طبع مصطفي البابي الحلبي، مصر.
4-. مكارم شيرازي، ناصر؛ تفسير نمونه، دار الكتب الاسلامية، قم، 1386ش.
5- سيد قطب؛ في ظلال القرآن، الطبعة العاشرة، دار الشروق، قاهرة، هـ.
6- امام علي(ع)؛ ديوان، تصحيح حسين اعلمي، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت.

محقق
{هاجر رحیمی}-ارشد تاریخ اسلام معصومیه قم