علل تعالی(رشد) و زوال(انحطاط) فرهنگ و تمدن 2
علل تعالی تمدن:
نظرابن خلدون: عصبیت که یکی از پیوندهای آن نسبت ومنشا دیگراین عصبیت رادین می داند.
نظرتوین بی: به خاطراقلیت خلاق درهر جامعه ای می باشد که این عده ی خلاق با نو آوری هایشان جامعه را به سمت رشد سوق می دهند(نظریه ی نخبگان - elit)
نظریه ی ویل دورانت:هماهنگی ارزش و دانش
دیدگاه قرآن کریم:
آنچه ازآیات قرآن برمی آیدعامل اساسی بروزاعتلا وسقوط تمدن هاخود انسان است.
1.وجود تقوا و ایمان به خدا در افراد جامعه
2.رعایت حقوق مستضعفان
3.رهبری و حاکم صالح
4.وحدت و اتفاق درونی
5.التزام همگانی افراد جامعه به امر به معروف و نهی از منکر
6.پرورش ارزش های اخلاقی نیکو
7.پرهیز از فساد
8.وجود نیروی نظامی مقتدر
9.وحدت و اتفاق درونی جامعه
10.وجود قانون و رعایت آن
11.شکر نعمت های الهی
12.اجرای فرامین الهی و تعالیمی که توسط پیامبران ارائه شده است
علل انحطاط تمدن:
نظر ابن خلدون: گسترش شهرنشینی و توسعه ی روز افزون آن،زیرا عصبیت که شرط لازم تشکیل حکومت و بقای آن است از بین می رود.بنابراین به نظر وی با از بین رفتن عصبیت و دین،تمدن ها به سمت زوال و نابودی پیش می روند.
ابن خلدون علل انحطاط تمدن رااینگونه بر می شمرد:
1.ناز پروردگی وتن اسایی عوامل حکومتی وبرجستگان سیاسی جامعه
2.ازدست رفتن قدرت دفاعی جامعه براثرسست شدن عصبیت
3.ازبین رفتن ارزش های اخلاقی وفضایل نیکو درجامعه
4.سست شدن اعتقادات دینی وتعالیم مذهبی
5.شیوع ظلم وستمگری درجامعه
6.سلطان تاجریاخسیس
نظر توین بی: اگر در کارایی اقلیت خلاق خللی وارد آید و آن ها نتوانند به وظایفشان درست عمل کنند باعث انحطاط تمدن می شود.
دسته بندی ای که توین بی از علل انحطاط ارائه می دهد عبارت اند از:
1.از دست رفتن قوه ی خلاقیت اقلیت خلاق جامعه که بعد از آغاز زوال،خاصیت نوآوری خود را از دست داده اند.
2.عکس العمل اکثریت افراد جامعه علیه اقلیت حاکم و عدم همکاری با ایشان.
3.فقدان وحدت و همبستگی اجتماعی در مجموع پیکر جامعه.
نظر ویل دورانت:
از آن جایی که هر تمدنی از ارزش هایی آغاز می شود،ارزش های هدفمند و متعالی پس از مدتی زمینه ی ظهور دانش و فنون را پدیدار می سازند و بعد،اصل همکاری و تعاون باید در جامعه نهادینه شود تا گروهی هم نظر بر اساس آن و با تکیه بر اخلاقیات بتوانند تمدن را بسازند.با رشد دانش،مردم به جای توحید و پرستش مبادی معنوی به ستایش علوم و عقل می پردازند و جنگ میان ارزش و دانش آغاز می شود.در نتیجه موجب افول انگیزه های اولیه می شود که ارزش های آن ها محسوب می شده است.
بنابرین نیروی محرک جوامع کند شده به تدریج متوقف می گردد در نتیجه دوران انحطاط تمدن نمایان می شود.
ویل دورانت بر خلاف ابن خلدون که معتقد به گونه ای دور تمدن است جنگ میان علم و دین و یا دانش و ارزش را موجب انحطاط تمدن می داند.پس عوامل انحطاط تمدن از نظر او عبارت اند از:
1.جنگ میان ارزش و دانش(علم و دین)
2.شکست رهبران سیاسی و معنوی جامعه در مقابله با ستیز انگیزی یا تغییر.
دیدگاه قرآن کریم:
1.ظلم و ستم(ظلم،شامل هر گونه انحراف از موازین حق و تجاوز از حدود و قوانین حاکم)
2.تکذیب پیامبران و نافرمانی از اوامر الهی
3.عدم توجه به اصل امر به معروف و نهی از منکر
4.ارتکاب گناه و سقوط اخلاقی
5.دنیا پرستی و خوش گذرانی
6.برتری طلبی و غرور
7.کفران نعمت
8.تقلب در خرید و فروش و کسب روزی(فساد مالی)
9.تفرقه و اختلاف
نظرابن خلدون: عصبیت که یکی از پیوندهای آن نسبت ومنشا دیگراین عصبیت رادین می داند.
نظرتوین بی: به خاطراقلیت خلاق درهر جامعه ای می باشد که این عده ی خلاق با نو آوری هایشان جامعه را به سمت رشد سوق می دهند(نظریه ی نخبگان - elit)
نظریه ی ویل دورانت:هماهنگی ارزش و دانش
دیدگاه قرآن کریم:
آنچه ازآیات قرآن برمی آیدعامل اساسی بروزاعتلا وسقوط تمدن هاخود انسان است.
1.وجود تقوا و ایمان به خدا در افراد جامعه
2.رعایت حقوق مستضعفان
3.رهبری و حاکم صالح
4.وحدت و اتفاق درونی
5.التزام همگانی افراد جامعه به امر به معروف و نهی از منکر
6.پرورش ارزش های اخلاقی نیکو
7.پرهیز از فساد
8.وجود نیروی نظامی مقتدر
9.وحدت و اتفاق درونی جامعه
10.وجود قانون و رعایت آن
11.شکر نعمت های الهی
12.اجرای فرامین الهی و تعالیمی که توسط پیامبران ارائه شده است
علل انحطاط تمدن:
نظر ابن خلدون: گسترش شهرنشینی و توسعه ی روز افزون آن،زیرا عصبیت که شرط لازم تشکیل حکومت و بقای آن است از بین می رود.بنابراین به نظر وی با از بین رفتن عصبیت و دین،تمدن ها به سمت زوال و نابودی پیش می روند.
ابن خلدون علل انحطاط تمدن رااینگونه بر می شمرد:
1.ناز پروردگی وتن اسایی عوامل حکومتی وبرجستگان سیاسی جامعه
2.ازدست رفتن قدرت دفاعی جامعه براثرسست شدن عصبیت
3.ازبین رفتن ارزش های اخلاقی وفضایل نیکو درجامعه
4.سست شدن اعتقادات دینی وتعالیم مذهبی
5.شیوع ظلم وستمگری درجامعه
6.سلطان تاجریاخسیس
نظر توین بی: اگر در کارایی اقلیت خلاق خللی وارد آید و آن ها نتوانند به وظایفشان درست عمل کنند باعث انحطاط تمدن می شود.
دسته بندی ای که توین بی از علل انحطاط ارائه می دهد عبارت اند از:
1.از دست رفتن قوه ی خلاقیت اقلیت خلاق جامعه که بعد از آغاز زوال،خاصیت نوآوری خود را از دست داده اند.
2.عکس العمل اکثریت افراد جامعه علیه اقلیت حاکم و عدم همکاری با ایشان.
3.فقدان وحدت و همبستگی اجتماعی در مجموع پیکر جامعه.
نظر ویل دورانت:
از آن جایی که هر تمدنی از ارزش هایی آغاز می شود،ارزش های هدفمند و متعالی پس از مدتی زمینه ی ظهور دانش و فنون را پدیدار می سازند و بعد،اصل همکاری و تعاون باید در جامعه نهادینه شود تا گروهی هم نظر بر اساس آن و با تکیه بر اخلاقیات بتوانند تمدن را بسازند.با رشد دانش،مردم به جای توحید و پرستش مبادی معنوی به ستایش علوم و عقل می پردازند و جنگ میان ارزش و دانش آغاز می شود.در نتیجه موجب افول انگیزه های اولیه می شود که ارزش های آن ها محسوب می شده است.
بنابرین نیروی محرک جوامع کند شده به تدریج متوقف می گردد در نتیجه دوران انحطاط تمدن نمایان می شود.
ویل دورانت بر خلاف ابن خلدون که معتقد به گونه ای دور تمدن است جنگ میان علم و دین و یا دانش و ارزش را موجب انحطاط تمدن می داند.پس عوامل انحطاط تمدن از نظر او عبارت اند از:
1.جنگ میان ارزش و دانش(علم و دین)
2.شکست رهبران سیاسی و معنوی جامعه در مقابله با ستیز انگیزی یا تغییر.
دیدگاه قرآن کریم:
1.ظلم و ستم(ظلم،شامل هر گونه انحراف از موازین حق و تجاوز از حدود و قوانین حاکم)
2.تکذیب پیامبران و نافرمانی از اوامر الهی
3.عدم توجه به اصل امر به معروف و نهی از منکر
4.ارتکاب گناه و سقوط اخلاقی
5.دنیا پرستی و خوش گذرانی
6.برتری طلبی و غرور
7.کفران نعمت
8.تقلب در خرید و فروش و کسب روزی(فساد مالی)
9.تفرقه و اختلاف
نویسنده:فاطمه ایزدشناس-مدرسه معصومیه قم- ارشد تاریخ اسلام
+ نوشته شده در یکشنبه بیستم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 22:4 توسط زینب شریفی
|